یکی از بزرگترین شرکتهای بیمهای آمریکای شمالی به نام جان هنکاک مدتی پیش در خبری اعلام کرد که بیمهگذاران آن بهتر است از این به بعد همیشه از دستگاههای پایشگر سلامتی مانند دستبندهای فیتبیت یا اپل واچ استفاده کنند. در واقع این شرکت اعلام کرده که سیاستهای خود را به تعامل هرچه بیشتر بین شرکت و بیمهگذاران متمایل خواهد کرد.
برنامهی این شرکت ادعا میکند که هدف اصلی از این قوانین و پیشنهادها، انگیزه دادن هرچه بیشتر به مشتریان برای حفظ سلامتی است. این برنامه به افرادی که آمار فعالیتهای ورزشی و خرید مواد اولیهی سالم خود را ثبت و ضبط کنند، جوایزی مانند کد تخفیف اهدا میکند. در این میان، درآمد بیشتری نیز به شرکت بیمهای سرازیر میشود. همانطور که یکی از مدیران جان هنکاک چندی پیش گفت: «هرچه مشتریان بیشتر عمر کنند، ما درآمد بیشتری کسب میکنیم».
شرکتهای بیمهای همیشه به دریافت اطلاعات شخصی بسیار از مشتریان معروف بودهاند. با این سیاست جدید، کاربران اطلاعات شخصی بیشتری در اختیار آنها قرار میدهند. البته مدیران اجرایی این شرکت اعلام کردهاند که اطلاعات مردم پیش آنها امن خواهد ماند. ماریان هریسون که این اطمینان خاطر را اعلام کرده بود، در مصاحبه با مجلهی تایمز گفته است: «ما روزانه اطلاعات پزشکی بسیاری را از مشتریان دریافت میکنیم و قطعا این اطلاعات، شخصیتر و محرمانهتر از دادههای سلامت فیزیکی است».
ادعای هریسون صحیح است و اطلاعات پزشکی محرمانهتر هستند. ولی آیا این اطلاعات بهاندازهی دادههای پایشگرهای سلامتی، توانایی ترسیم نمایی از زندگی ما را دارند؟ بهعلاوه، بهجز امنیت نگرانی دیگری نیز در ذهن بیمهگذاران و همهی ما وجود دارد. این نگرانی از زمانی است که شرکتها، اطلاعات بیشتر را به این دادهها اضافه کنند. در نهایت، ما نگران هستیم که دادهها نحوهی تعامل ما با جهان را اصلاح کنند.
بهبود زندگی
مجلهی تایمز برای کنکاش بهتر در این موضوع، با دو بیمهگذار این شرکت به نامهای برایان و کارلا رستید مصاحبه کرده است. این دو نفر که حدود ۶۰ سال سن دارند، ادعا میکنند که شرکت جان هنکاک و برنامههای بیمهای آن، زندگی آنها را بهبود بخشیده است.
کارلا در این مورد به مجله گفت:
این برنامه روشی را برای من محیا کرد تا نسبت به زندگیام مسئولیتپذیرتر باشم. مسیری برای من مهیا شد تا همیشه رو به جلو حرکت کنم. من قبلا هم ورزش میکردم، اما هیچگاه آن را اولویت اصلی خود نمیدانستم. این برنامه، یک مسیر تغییر زندگی برای من مهیا کرد.
بهعلاوه خانوادهی رستید ادعا کردهاند که این برنامه با مهیا کردن کدهای تخفیف در سفر و خرید، از لحاظ مالی نیز برای آنها مفید بوده است. بهنظر شما میتوان نتیجه گرفت که این برنامه، زندگی مردم را بهبود میبخشد؟
خوشحالی خانوادهی رستید و زندگی آنها که دیگر به لطف این برنامهی بیمهای با داده هدایت میشود، ما را به یاد یک اتفاق اخیر در دنیای فناوری میاندازد. وقتی تبلیغدهندگان به روشی برای ترکیب دادههای آنلاین و زندگی آفلاین رسیدند، بسیاری از ما همین واکنش را داشتیم. این روند و رفتارها حتی از دستگاههای مشهوری که جان هنکاک به شهرت آنها کمک میکند نیز واضحتر هستند. همهی ما میدانیم که این دستگاهها برای پیشرفت شخصی طراحی شدهاند؛ اما قطعا آنها ابزارهایی برای نظارت بر رفتار کاربران نیز هستند.
این گجتها اطلاعات زیادی در مورد ما افشا میکنند. آنها به ما میگویند که چه مقدار راه رفتهایم یا دویدهایم. آنها حتی غذا و کالریهای ما را نیز ثبت میکنند. نکتهی جالبتر این است که این دستگاههای هوشمند، اطلاعات بسیار زیادی شخصی نیز در مورد ما کسب میکنند. اطلاعاتی که اکثر ما در گذشته هیچ دانشی در موردشان نداشتیم.
گجتهای هوشمند، ضربان قلب ما را اندازه میگیرند. آنها سطح عمیق بودن خواب را نیز درک کرده و همهی این اطلاعات را پس از جمعآوری در فایلی نگهداری میکنند. بهعلاوه، اعدادی که این دستگاهها تولید میکنند، برای ما جذاب و برخی اوقات اعتیادآور نیز هستد. این اعداد در نمودارهای جذاب رنگی و تنها با یک اشارهی انگشت نمایش داده میشوند. در واقع ما از نگاه کردن به دادههای خود لذت میبریم.
ما کاربران پس از لذت بردن از این قابلیتها و دادههای نمایان شده، میخواهیم دیگران را نیز در این لذت شریک کنیم. در نتیجه از دوستان و آشنایان میخواهیم که رکوردها و دادههای ما را پیگیری کنند. بهبیان دیگر، آنها را به نظارت کردن از خودمان دعوت میکنیم. در نهایت اجازه دادن به یک شرکت (که شاید تامینکنندهی بیمه یا هر سرویس دیگر برای ما باشد) برای دیدن این دادهها، تصمیمی آسان میشود.
پس از اینکه این روند را شروع کردیم، متوقف کردن آن دشوار میشود؛ چرا که ردگیری دادهها به سبک زندگی تبدیل میشود. این روند تا حدی پیش میرود که شخصیترین اطلاعات خود را نیز برای دیگران میفرستیم. بله، شخصیترین دادهی هر فرد یعنی DNA نیز امروزه بهراحتی توسط افراد برای شرکتها ارسال میشود. دادهای که هستهی اصلی زندگی را تشکیل داده و ما را به آنچه که هستیم تبدیل کرده است. منتقدان دنیای فناوری این رفتار را شفافسازی افراطی مینامند.
دو دهه پیش، کوین دی. هاگرتی و ریچارد وی. اریکسون مفهومی را با نام جمعآوری نظارت (The Surveillant Assmeblage) معرفی کردند. آنها سالها پیش از ظهور توییتر، فیسبوک، آیفون، یوتیوب و گجتهایی همچون فیتبیت و اپل واچ، پتانسیل خط مقدم جدیدی در مفهوم نظارت بر مردم را شناسایی کردند. این خط مقدم جدید، همان دادههای جمعآوریشده بود.
این دو نفر در مقالهی خود نوشتند:
ما در حال تغییر ماهیت و پیشرفت پدیدهای هستیم که روزی به نام نظارت مخفی شناخته میشود و امروزه، میتوان آن را با نام جمعآوری نظارت خطاب کرد. این جمعآوری، انسانها را از تنظیمات اولیهی خود دور کرده و به جنبههای متنوع و متفاوت تقسیم میکند. دادههای این جنبههای متفاوت سپس به همزادهایی تبدیل میشوند که میتوان برای مقاصد مختلف از آنها استفاده کرد.
با بررسی صحبتهای این محققان به این نتیجه میرسیم که اکنون، دو نسخه از هر کدام از ما وجود دارد؛ یکی از این موجودات، شخصیت واقعی است که اکنون در حال کار با کامپیوتر یا گوشی هوشمند است. دیگری همزاد دادهای بوده که بهطور کامل از الگوریتم و اطلاعات کامپیوتری ساخته شده است. این برنامه، رد اطلاعاتی را که از خود واقعی شما باقی مانده است آنالیز میکند. این اطلاعات وقتی بهصورت آنلاین خرید میکنید، با دوستان چت میکنید یا اطلاعات سلامتی را به اشتراک میگذارید، جمعآوری و آنالیز میشود.
این اطلاعات، تغذیهی معماری جامع نظارت در اطراف ما را انجام میدهد. در واقع این معماری از هزاران دستگاه فناوری در اطراف ما تشکیل شده که خواه ناخواه با آنها در ارتباط هستیم. این اتصالات ما با دستگاههای فناوری، همواره و بهصورت مخفی برقرار هستند. همین اتصالات، حرکت بعدی ما را بر اساس آن شخصیت دیجیتالی یا همان همزاد دادهای حدس میزنند.
در بهترین حالت، این اطلاعات باعث میشوند که تبلیغات مرتبطتری با شخصیتمان دریافت کنیم. بهعنوان مثال تبلیغاتی برای خرید کفش ورزشی یا اپلیکیشنهای سلامتی بیشتر نمایش داده میشوند. اما نکتهی مهم این است که الگوریتمها و ارتباطات آنها تنها به یک نوع علاقه و روش زندگی اکتفا نمیکنند. این برنامههای کامپیوتری بدون وقفه پیش میروند و بهدنبال نقاط دادهای بیشتری از ما هستند.
مقصد کجاست
زینپ توفکی یکی از سخنرانان تد است که سال گذشته به این مشکل نگاهی عمیق داشت. او مشکل اصلی را نمایش بیش از حد تبلیغات یا آگهیهای غیرمرتبط نمیدانست؛ بلکه معتقد بود پیچیده شدن بیش از حد الگوریتمها و عدم اطلاع کاربران از نحوهی کار کردن آنها، مشکل اساسی است. او اعتقاد دارد انسانها دیگر برنامهنویسی نمیکنند و تنها در حال پرورش هوشی هستند که بهطور کامل آن را نمیشناسند.
علاوهبر نگرانی که این سخنران به آن اشاره کرد، پدیدهای دیگر نیز باید در نظر گرفته شود: زندگی که در آن الگوریتمها برای ما تصمیمگیری میکنند. ما در این مسیر روز به روز بیشتر به دستگاههای هوشمند خود و اطلاعات دقیق آنها از شخصیتمان اعتماد میکنیم. در نتیجه طولی نخواهد کشید که آنها را بهعنوان منابع نهایی و بدون اشکال حقیقت قبول کنیم. ما در آیندهی نزدیک در واقعیتی زندگی میکنیم که آنها برایمان میسازند. پس از مدتی، واقعیت خارج از این دنیا، مبهم و تیره و تار میشود.
وقتی اطلاعات مشاهدهشده توسط کاربران و اخبار و انسانهایی که با آنها برخورد میکنند، توسط بدل دیجیتالی آنها انتخاب شود، قطعا بخشی از شخصیت انسانی از بین خواهد رفت. اتفاق دیگر این است که ما توانایی تشخیص این دو «خود» را از دست میدهیم. در واقع بدلهای دیجیتالی پس از مدتی برای سیستمهای نظارتی واقعیتر بهنظر میرسند. بخش نگرانکننده این است که این بدلها از کنترل ما خارج هستند.
بههرحال، قدرت در دستان الگوریتمهایی است که اتصالات و در نتیجهی آن، سایهی دیجیتالی ما را تشکیل میدهند. سوال مهم این است که اگر این الگوریتمها اشتباه کنند، چه اتفاقی میافتد؟ نتیجهی این اشتباه، میتواند ویرانگر باشد. در چند سال اخیر، اشتباهات این الگوریتمها نتایج نگرانکنندهای در مسائل مختلف مانند نظرسنجیهای انتخاباتی، بررسی شرکتهای کوچک برای قراردادهای دولتی و حتی بررسی صلاحیت والدین بههمراه داشته است.
فراموش نکنید که در حال حاضر راه بازگشتی از این مسیر وجود ندارد، هر یک از ما کاربران اکنون به دو نفر تبدیل شدهایم: یک فرد واقعی و یک بدل دیجیتالی. هرچه که بیش از پیش به این دستگاههای هوشمند خود وابسته شویم، ما (و شرکتهایی که از اطلاعاتمان استفاده میکنند) کمتر توانایی تشخیص خود واقعیمان را خواهیم داشت.
در ابتدای سال جاری که بحران کمبریج آنالاتیکا و درز اطلاعات شیوع پیدا کرد، برخی افراد برای فرار از این همه نظارت توسط شرکتها، هشتگ DeleteFacebook# را ترند کردند. این حرکت، نوعی شورش علیه رفتارهای این پلتفرم و چشمانداز محدودی بود که به کاربرانش عرضه میکند. در واقع کاربران از رفتارهای شرکت در اطلاعرسانی محدود در مورد این روندها، بیش از خود نظارت عصبانی بودند.
اما هرچقدر هم که فیسبوک بزرگ باشد، شبکهی ابزارها و معماریهای نظارت و بررسی کاربران از آن گستردهتر است. این معماری در همهجا وجود دارد. کاربران نیز در این میان به بهبود این معماری و شفافتر و دقیقتر کردن تصویر آن از خودشان کمک میکنند. در واقع، ما هر بار که محتوایی را در شبکهای اجتماعی منتشر میکنیم، بدل و همزاد دیجیتالی خود را تغذیه کردهایم. بهعلاوه، هر بار که اطلاعات ورزش کردن، دویدن، خواب و ضربان قلب خود را ثبت میکنیم، به پرورش این همزاد کمک کردهایم.
به هرحال فرار کردن از این دستگاهها و تجربهی واقعیتی رها و بدون نظارت همیشه فراهم است. اما آنچه که در ابتدای مقاله در مورد شرکت جان هنکاک ذکر کردیم، نشاندهندهی آیندهای است که شاید ما را مجبور به استفادهی همیشگی از ابزارها کند.
نظر شما چیست؟ آیا گجتهای هوشمند بیش از سوددهی به ما، به ابزاری برای کنترل و نظارت هرچه بیشتر تبدیل شدهاند؟ آیا میتوان در کنار بهره بردن از امکانات دیجیتالی، از این نظارت فرار کرد؟
منبع : زومیت